عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 1330 | hoojre |
شهـــــــــــــادت هنـر مـردان خداســـــــــــــــــــت. . .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اول حرفم را با یكی از اشعار حافظ كه خیلی به آن علاقه دارم شروع می كنم
درد عشقی كشیده ام كه نپرس زهر هجری چشیده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار دلبری برگزیده ام كه نپرس
سوی من لب چه می گزی كه مگو لب لعلی گزیده ام كه مپرس
گفتند كه هر مسلمانی باید یك وصیت نامه داشته باشد منم این وقت شب نمی دونم چی شد كه یك دفعه این زد به سرم كه برم وصیت نامه بنویسم شاید به نظر شما حرفهایم و مخصوصا این خط خرچنگ قورباغه من خنده دار باشد بازی سرنوشت كه این حرفها را نمی شناسد اول از همه از پدر و مادر عزیزم تشكر می كنم بابت این همه زحمات كه در حق بنده قدر نشناس داشته اند شنیده بودم كه فرمانده های ما گفتند دست پدر ومادر را باید بوسید ومن هم چند بار قصد چنین كاری را داشتم كه یك بار به شوخی توانستم دست پدرم را ببوسم البته پدرم اجازه نمی داد كه دستش را ببوسم وبالاخره با چند ترفند پاسداری توانستم به مقصود خود برسم و از مادر نیز چند بار خواستم كه اجازه بدهد تا دست و پای او را ببوسم و ایندفعه هم با چند ترفند پاسداری توانستم پای مادر را ببوسم . خوب بریم سر بقیه مطلب كه من مال و اموالی ندارم كه بگم این مال داداشم و این یكی برای فلانی ، فقط چند توصیه به خواهرانم دارم كه خیلی خیلی دوستشان دارم اول اینكه حجاب را رعایت كنند چون شهدای ما برای حفظ ناموس و حفظ اسلام شهید شدند تا حتی یك تار موی ناموس آنها را نا محرم نگاه نكند چه برسد به اینكه بیگانه ها بخواهند نگاه كج به آنها داشته باشند .منظورم از حجاب این است كه حتی یك تار موی خود را در معرض دید نامحرم قرار ندهید دوم اینكه فرزندان خود را طوری تربیت كنید كه با روحیه ایثار و انفاق وگذشت از جان خود در راه خداوند تبارك و تعالی بزرگ شوند و طبق فرمایش امام عزیز و راحلمان كه می گوید از دامن زن مرد به معراج می رود
.در اینجا جا دارد كه بگویم من از اول به عشق شهادت وارد سپاه شدم ولی وقتی وارد مادیات آن می شوی منظورم این است كه غرق مادیات شوی فكر شهادت كم رنگ می شه من آنقدر غرق گناه هستم كه خجالت می كشم از خدا طلب كنم توی ذهنم فكر می كنم كه خدا به من می گه این همه گناه كردی الان شهات می خوای كه هر چی گناه كردی یكدفعه پاك بشه، البته فكر مثبت تو ذهنم می آد كه می گه خدا آنقدر رحمان و رحیم هست كه با توبه(صد بار شكستیم حق خودشو می بخشه ولی حق الناس می مونه كه این مردم هستند اون دنیا یقه ما را میگیرند، در اینجا از تمام كسانی كه به گردن بنده حقیر حقی دارند می خواهم كه حلالم كنند چون اگر یكی را در این دنیا حلال كنند مطمئن باشند كه شخص دیگری هست كه اون دنیا حلالش كنه، اگر هم ما را البته بگویم بنده حقیر را بهتر است، حلال نكردند وعده ما قیامت ان شاالله كه آقامون امام حسین(ع) شفاعت ما رو بكنه كه از سر تقصیر ما بگذرین. احساس كردم این مطلب را اینجا ذكر كنم: من خیلی به حضرت زهرا(س) علاقه داشتم طوری كه هر وقت به فكرش می افتم اشكم جاری می شود و از این خانم بزرگوار می خواهم كه از خدا بخواد كه از سر تقصیر ما بگذره تا هر چه زودتر به اون عشق كه وارد سپاه شدم برسم. شهادت شهادت شهادت. در آخر با یك دعا حرفهایم را به پایان می رسونم: اللهم عجل لولیك الفرج والعافیة والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یده.
آمین یا رب العالمین
فرازهائي از وصيتنامه شهيد صادق غيبي آر پي جي زن گردان عمار:
ستايش و حمد از آن خدايي است كه دنيا را محل آزمايش بندگان و آخرت را مكان چشاندن و دادن نتايج اعمال قرار داده است . ستايش از آن خدايي است كه حي و قيوم و رحمان و رحيم وغفو و كريم است.
پدر و مادر عزيزم از شما مي خواهم كه پس از شهادتم صبر پيشه كنيد چون اين راهي را كه من انتخاب كردم همان راه يگانه پاسدار كربلا حسين بن علي عليه السلام است كه براي احقاق حق مستضعفين از مستكبرين خون خود و همراهانش را داد .پدر و مادر عزيزم من ميميرم براي جنگ با كفار براي جهاد در راه اسلام و براي ياري كردن نائب امام زمان عجله الله تعالي فرجه الشريف كه چنين مرگي براي من سعادتي است.
خواهران و برادران عزيز خداوند تبارك و تعالي چند امانت بزرگ را به ما سپرده است كه يكي از آنها نظام جمهوري اسلامي است كه با خون هزاران شهيد بر پا شده است.از شما ملت يكپارچه ايران مي خواهم كه دعا و استغفار در درگاه خدا را از ياد نبريد كه دعا دواي تمام بيماري هاست. از شما جوانان مي خواهم كه حضورتان را در جبهه هاي نور عليه ظلمت ثابت نگه داريد و از شما مي خواهم كه در راه امام بيشتر دقت كنيد و سعي كنيد كه عظمت او را بيابيد و خود را تسليم فرمانهاي او بكنيد.
سلام مرا به امام عزيز برسانيد و به او بگوييد كه تا آخرين قطره خونم در سنگر نبرد با دشمن بودم و هرگز ذلت را بر مردن ترجيح ندادم و تا آخرين قطره خوني كه داشتم از اسلامي شدن جهان دفاع كردم و جنگيدم تا به شهادت رسيدم .
از پدر و مادرم مي خواهم كه پاهايم را باز بگذارند و نبندند تا منافقان بفهمند كه من با پاههاي خودم به جبهه راهي شدم و كسي مرا به اجبار به اينجانياورده است. و چشمهنم را باز بگذاريد كه منافقان بفهمند كه من با چمشمان باز و آگاه از تمتام مسائل به جبهه آمدم و به شهادت رسيدم و دستانم را مشت كنيد كه منافقين بدانند كه من با مشتم به دهان آنها مي زنم تاآنها ديگر به مردم ما ظلم و ستم روا نداشته باشند و مردم ما را ناجوانمردانه به شهادت نرسانند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
![](http://www.diareranj.ir/sma/plak-diar-100.jpg)
روی پیراهن شهید گمنامی نوشته بود:
اگر برای خداست می خواهم گمنام بمانم
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است
وگرنه همه اجرها در گمنامی است
عشق یعنی استخوان و یک پلاک
عشق یعنی سینه های چاک چاک
![](http://rozup.ir/up/basir/Pictures/matalebsabet/hagigi--%281%29.jpg)
شهیدمحمدرضا حقیقی که شعر حضرت حافظ را اینگونه نوشته بود:
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده وانگهم تابلحدخرم ودلشاد ببر
بسیجی شهید «محمد رضا حقیقی» بچه اهواز است .متولد 14 آذر 1344. زمانی که امام خمینی به نوکران پهلوی گفت «سربازان من هنوز در گهواره اند» محمد رضا کمتر از دو سال سن داشت. شب 21 بهمن 1364 ، یعنی در هفتمین سالگرد انقلاب اسلامی ، محمد رضا در منطقه عملیاتی «والفجر8»به شهادت رسید و فقط خدا می داند که چند روز بعد ، هنگام قرار گرفتن در قبر خویش ، این گونه لب به خنده باز کرد . جالب است بدانید که برادر او یعنی «محمود رضا حقیقی» (متولد 1346) هم در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید ولی فرقش با برادر خود این بود که 14 سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) نشست و بقایای پیکرش پس از تفحص ، در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاک امانت داده شده تا در روزی دیگر ، به یمن ظهور حجت حق (عج) از خاک برآیند و از سازندگان جهانی عاری از ظلم و پلیدی باشند.
شهید محمد رضا حقیقی ، جمعی لشکر 7 ولی عصر(عج) در هنگام به خاک سپاری - بهمن 1364
او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمد رضا دیرینه ی حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد.عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»
تمام کسانی که برای تشییع
پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده
و لبخند زیبای او را به چشم دیدندروی قبر را پوشاندند . . .
![](http://rozup.ir/up/basir/Pictures/matalebsabet/7973a73fe.jpg)
وصیت نامه شهید احمد کاظمی
فقط شهادت می خواهم
الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علیاً ولی الله
خداوندا فقط میخواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت میخواهم كه از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه كس هستی و قادر توانایی، ای خداوند كریم و رحیم و بخشنده، تو كرمی كن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.
نمیدانم چه باید كرد، فقط میدانم زندگی در این دنیا بسیار سخت میباشد. واقعاً جایی برای خودم نمییابم هر موقع آماده میشوم چند كلمهای بنویسم، آنقدر حرف دارم كه نمیدانم كدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، كه در یك كلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید میكردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم كن، ای خدا یا رب العالمین.
راستی چه بگویم، سینهام از دوری دوستان سفر كرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود میدانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهیدم عقب ماندهام و دوران سخت را باید تحمل كنم. ای خدای كریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و كریم، تو كمك كن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.
گرچه بدم ولی خدا تو رحم كن و كمك كن. بدی مرا میبینی، دوست دارم بنده باشم، بندگیام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا میكنم، از روی سركشی نیست. بلكه از روی نادانی میباشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فكر میكنم، میبینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای كریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، كار خوب نكردن، بندهی خوب نبود،... دیگر...
حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عكس نگاه میكنم. از درد سختی كه تمام وجودم را میگیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بیمنتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم كه باید سختی دوران را طی كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم میدهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیقام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی.
منزل ظهر جمعه 6/4/82
بــه پایان آمد این دفتر حكایت همچنان باقی است
پودر گیاهی ماریانا تنگ کننده واژن
----------------------![Untitled-16zr4Z.jpg](http://www.xum.ir/images/2014/01/30/Untitled-16zr4Z.jpg)